عدم استقبال از قهرمان قرآنی
چرا از یک قهرمان ورزشی تجلیل می شود؟ چون او مظهر یک افتخار قلمداد می شود، حال ما باید سراغ این سؤال برویم که نخبه و قهرمان قرآنی چرا مظهر افتخار قلمداد نمی شود؟
چرا از یک قهرمان قرآنی استقبال نمی شود؟ واقعیت آن است که ساز و کارهای جامعه ما هنوز در لایه های اجتماعی و فرهنگی خود با قواعد قرآنی یا به عبارت دیگر مؤلفه های زندگی قرآنی چندان مأنوس نیست، پس انتظاری هم نیست قهرمان قرآنی را بشناسد و برای استقبال از او به فرودگاه بیاید یا او را بر سر بلند کند، درست همان گونه که وقتی قهرمانان ورزشی بعد از گرفتن جامی و مدالی به فرودگاه می آیند، تجلیل های باشکوه از آن ها صورت می گیرد. چرا از یک قهرمان ورزشی آن گونه تجلیل می شود؟ چون او مظهر یک افتخار قلمداد می شود، حال ما باید سراغ این سؤال برویم که نخبه و قهرمان قرآنی چرا مظهر افتخار قلمداد نمی شود؟ البته اگر استقبال را صرفا معطوف به استقبال فرودگاهی نکنیم و نگاه موسع تری به کلمه استقبال داشته باشیم در آن صورت می توانیم سؤالات بیشتری هم بپرسیم از جمله این که رسانه ها چه فضاسازی ها و اقبال هایی به این موضوع داشته اند؟
دیروز گلایه ای از یکی از مسئولان فرهنگی - قرآنی کشور در رسانه ها مطرح شده بود که چرا یک قهرمان قرآنی همچون قهرمان سایر عرصه ها، دارای جایگاه مردمی در کشور نیست و اکثر قهرمانان قرانی ما در گمنامی روزگار می گذرانند.
ماجرا از این قرار است که محسن حاجی حسنی کارگر قاری بین المللی کشورمان و نفر اول پنجاه و هفتمین دوره مسابقات بین المللی قرآن مالزی در رشته قرائت بعد از اتمام این مسابقات و کسب مقام قهرمانی به فرودگاه بین المللی امام خمینی وارد می شود در حالی که کسی جز چند تن از مسئولان واحتمالا خانواده اش در انتظار او نبوده است.
اما درباره این موضع گیری یعنی انتظار استقبال مردمی از یک چهره قرآنی می توان دو دیدگاه را در نظر گرفت. دیدگاه اول بر این باور است که این قیاس از اساس قیاس مع الفارق است، یعنی هیاهوی ورزش و هیجان های کاذب حاکم بر آن با قرآن قابل قیاس نیست و نمی توان این دو را کنار هم گذاشت و حکم صادر کرد همان گونه که مثلا در جامعه به محض این که عکس یک فوتبالیست را به مخاطبان نشان می دهید، مردم فارغ از سن و جنیست او را می شناسند یا او به خاطر این که قهرمان ورزشی است دستمزد قابل توجهی را دریافت می کند پس یک قهرمان قرآنی هم وقتی تصویرش به مردم نشان داده شد او را نیز باید بشناسند و به جا بیاورند یا دستمزدی همچون دستمزد یک ورزشکار دریافت کند.
دیدگاه دوم اما این است که این مقایسه، قیاس نابجایی نیست اما زمانی می تواند عینی شود که زیبایی ها، کشش های معنوی و حلاوت های قرآن به فرهنگ عمومی و جامعه مخاطبان و بدنه جامعه شناسانده شود، در آن صورت آن تجلیل و تکریمی که ما انتظارش را داریم و به دنبال آن هستیم اتفاق خواهد افتاد.
همچنان که امروز می بینیم رفتار بدنه جامعه و فرهنگ عمومی ما در باره نخبگان بسیاری از رشته های دیگر علمی از قهرمانان المپیادهای علمی تا دانشمندان گرایش ها و رشته های مختلف نیز که برای کشور افتخارآفرینی کرده اند به جز شاید چند استثنا عموما این گونه بوده است.
اما چرا از یک قهرمان قرآنی استقبال نمی شود؟ واقعیت آن است که ساز و کارهای جامعه ما هنوز در لایه های اجتماعی و فرهنگی خود با قواعد قرآنی یا به عبارت دیگر مؤلفه های زندگی قرآنی چندان مأنوس نیست، پس انتظاری هم نیست قهرمان قرآنی را بشناسد و برای استقبال از او به فرودگاه بیاید یا او را بر سر بلند کند، درست همان گونه که وقتی قهرمانان ورزشی بعد از گرفتن جامی و مدالی به فرودگاه می آیند، تجلیل های باشکوه از آن ها صورت می گیرد. چرا از یک قهرمان ورزشی آن گونه تجلیل می شود؟ چون او مظهر یک افتخار قلمداد می شود، حال ما باید سراغ این سؤال برویم که نخبه و قهرمان قرآنی چرا مظهر افتخار قلمداد نمی شود؟ البته اگر استقبال را صرفا معطوف به استقبال فرودگاهی نکنیم و نگاه موسع تری به کلمه استقبال داشته باشیم در آن صورت می توانیم سؤالات بیشتری هم بپرسیم از جمله این که رسانه ها چه فضاسازی ها و اقبال هایی به این موضوع داشته اند؟
آیا فرهنگ عمومی ما فحوای یک آیه را هضم کرده است؟
سال هاست از زبان تئوریسین های فرهنگی کشور از عالی ترین مقامات به ویژه رهبر معظم انقلاب این نکته دقیق را می شنویم که زمانی می توان گفت جامعه قرآنی شده است که درون مایه و فحوا و جهت گیری جامعه با درون مایه، فحوا و جهت گیری قرآن انطباق داشته باشد و اگر نگوییم همه عیارها و هنجارهای جامعه و فرهنگ عمومی طابق النعل بالنعل همان عیارها و هنجارهای قرآن باشد ولیکن مشابهت ها و انطباق ها وجود داشته باشد.
یک مثال در این باره مطرح می کنم. آیه ای در قرآن حکیم وجود دارد که می فرماید: "فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ." این آیه بشارت می دهد به کسانی که سخن را می شنوند. یعنی اجازه می دهند طرف مقابل، سخن را بگوید، استدلال خود را عرضه کند و آنچه را که می خواهد و در دل دارد بیان کند. این بشارت قرآن است و با سیره النبی هم انطباق دارد چرا که قرآن درباره رفتار پیامبر (ص) تصریح می کند که: "وَمِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ وَيِقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَّكُمْ." قضیه از این قرار بوده که پیامبر آن قدر دقیق به سخنان دیگران گوش می داده که مشرکان به ایشان لقب "اذن / دهان بین" داده بودند، چرا؟ چون آنقدر پیامبر (ص) به حرف طرف مقابل ارج می گذاشتند و پیش داوری نمی کردند و اجازه می دادند که او در امنیت و آرامش سخن خود را مطرح کند که او چه بسا گمان می کرد هرچه گفته مورد قبول و پسند رسول الله (ص) بوده است.
حال که ما از نبود استقبال از نخبه قرآنی گلایه می کنیم از خود بپرسیم آیا همین یک خصیصه در جامعه و فرهنگ عمومی ما بین جناح های سیاسی، مردم عادی، نخبه ها، در خانواده ها میان همسران با همدیگر، میان پدر و مادر و فرزندان، میان کارمندان و رؤسا، میان ارباب رجوع و کارمند و بسیاری از روابطی از این دست جاری و ساری است؟ یا نه ما بیشتر وقت ها می بینیم که آدم ها پیش داوری می کنند و بدون آن که دقیق به حرف ها و مواضع کسی گوش بدهند و در افق دید او قرار بگیرند و آنچه او گفته است به درستی تحلیل کنند با شنیدن ثانیه ای یا سطر ی از حرف های او در ذهن شان دنبال جواب برای آن حرف ها می گردند و گمان می کنند تا آخر حرف های او را می دانند.
وقتی مناظره نخبگان، مونولوگ گویی می شود
چند وقت پیش برنامه مناظره را که جمعه ها از تلویزیون پخش می شود نگاه می کردم. در استودیوی این برنامه آیه "فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ" بالای سر مناظره کنندگان که نخبه های جامعه ما هستند درج شده است اما اغلب دیده می شود به جای گفتگو و مفاهمه، مناظره رنگ و بوی تک گویی را به خود گرفته است انگار که همه آمده اند حرف خود را بزنند و بروند بدون آن که اعتنای دقیقی به حرف های طرف مقابل داشته باشند. نکته ای که در آن قسمت از این برنامه که نگارنده دنبال می کرد از زبان یکی از مناظره کنندگان شنیده شد که می گفت این برنامه شبیه مناظره نیست و بیشتر به یک مونولوگ گویی چند نفره شبیه است، یعنی آدم ها این جا آمده اند و روبروی هم قرار گرفته اند اما کسی به حرف های طرف مقابل توجهی نشان نمی دهد.
شاید وجود همین برنامه ماکتی کوچک از واقعیتی است که در فرهنگ عمومی ما جریان دارد. یعنی ما آیه قرآن را بالای سرمان می زنیم اما در عمل نمی توانیم به آن مفهوم و دعوت و بشارت عمل کنیم چون هنوز آن مفاهیم در قلب و ذهن ما ورود نکرده و با ما عجین نشده است.
و همه سخن بر سر این است تا زمانی که فحوای قرآن حیاتی همچون خون برای جامعه پیدا نکند اوضاع از این حیث به سامان نخواهد شد. همچنان که هیچ انسانی خون بافت هایش را امری تزئینی و تشریفاتی نمی داند و گمان نمی کند که این خون لوکس و تشریفاتی یا روبنایی است تا زمانی که تصور جامعه در برابر قرآن و مفاهیم قرآنی اصلاح نشود و جامعه درنیابد که قران خون رگ های معنای زندگی است در آن صورت نمی توان انتظار داشت ذائقه ها به سمتی حرکت کند که مثلا برای آن ذائقه ها یک قهرمان قرآنی صورت و هیأت و اهمیت یک قهرمان ورزشی را پیدا کند.
منبع: شبستان
N565/U0/S2,/C8/T3