فرهنگ و تهاجم فرهنگی
واژه و مفهوم «فرهنگ» همواره آشناترین و در عین حال پر ابهام ترین مفاهیم مورد استفاده در متون علوم اجتماعی و بویژه جامعه شناسی و مردم شناسی بوده است.
واژه و مفهوم «فرهنگ» همواره آشناترین و در عین حال پر ابهام ترین مفاهیم مورد استفاده در متون علوم اجتماعی و بویژه جامعه شناسی و مردم شناسی بوده است. علاوه بر این در طی چند دهه گذشته تلاشهایی از طرف برخی از محققان در جهت شکل دادن به علم «فرهنگ شناسی» صورت گرفته است، اما آنچه که در این میان همیشه این کوششها را با مشکل مواجه کرده است وسعت زیاد مفهوم فرهنگ و کاربردهای آن به طور ناهمگون است.
قبل از پرداختن به تعاریف گوناگونی که دانشمندان و صاحب نظران از فرهنگ کرده اند؛ با الهام از تعریفی که حضرت آیت الله خامنه ای ولی امر مسلمین جهان نموده اند مقصود خود را از تعریف فرهنگ مطرح می سازیم.
مقام معظم رهبری می فرمایند:
« فرهنگ هر جامعه ای و ملتی و هر انقلابی به مجموعه دستاوردهای ذهنی در آن جامعه که شامل دانش، اخلاق، سنن، آداب و چیزهایی که از اینها سرچشمه می گیرد گفته می شود، به طور کلی ذهنیت حاکم بر یک جامعه به معنای جوشیده یا از خارج از آن جامعه د رآن راه یافته باشد.»
بنابراین در این کتاب تعریف فرهنگ عبارت از: «مجموعه باورها، بینشها، ارزش ها، آداب و سنن و اخلاق و اندیشه های پذیرفته شده و حاکم بر یک جامعه می باشد(۱)» رهبر معظم انقلاب در تبیین فرهنگ اسلامی می فرمایند:
« فرهنگ اسلامی چیست؟ اسلام یک مکتب است، یک طرحی برای زندگی و یک انقلاب، که وقتی از ابعاد مختلف به اسلام نگاه می کنیم، تفکر اسلامی، اخلاق اسلامی، سنن و آداب اسلامی، (نه هنر وارداتی که از آن استفاده می کنند) این چیزها را در اسلام می بینیم.(۲)»
بر پایه تعریف و تبیین فوق:
«فرهنگ اسلامی به فرایندی از اندیشه ها،باورها،بینشها،ارزشها و آداب و سنن واخلاق و دانشهایی که از سرچشمه فیاض وحی الهی و سنت و سیره رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)و ائمه معصومین (علیهم السلام) (کتاب و عترت)، نشأت گرفته باشد، اطلاق می شود.»(۳)
زندگی در فرهنگ و تعلق به آن گذشته ای بس دراز دارد. از نخستین روزگاران که انسان هستی عقلانی خود را در پهنه خاک نشان داد و به «چرائی» امور وقوف پیدا کردو خرد و بازوانش،وی را در دگرگون سازی محیط زیست (برای زندگی بهتر) یاری و رهنمون داد و تعارض و نبردش با طبیعت، جانوران، همگنان ناطق و سرانجام با خود آغاز شد و «فرهنگ» تکوین یافته و رشد و تحول و دگرگونی پیدا کرد زاینده گشت،تا جایی که جهت تمایز انسان بر حیوان معیار اصل شناخته شد و بر تعاریف چندگانه از انسان تعریف دیگری اضافه گشت که «انسان موجودی است فرهنگی». مطالعه درباره فرهنگ نه به اندازه قدمت آن، اما بیش از آنچه در وهله اول تصور می شود، ریشه دار است.
دو، سه قرن است که بحث درباره فرهنگ و پدیدارهای فرهنگی مورد توجه ویژه دانشمندان علوم اجتماعی (و انسانی) قرار گرفته است. مطالعه این حیاتی ترین امر تاریخ از سدهپیش تا کنون، غالبا در حیطه علوم مربوط به جامعه (و انسان) و گاه چون رشته ای خاص و مستقل، نظر صاحبان عقاید گوناگون را به خود جلب کرده است، هر فردی به عنوان عضو جامعه، از فرهنگ آن جامعه که میراث انسانی و تاریخی آن می باشد بهره دارد. این حالت هم در کودکی به صورت یادگیری جهت اجتماعی کردن نسل جدید و وارد کردن آن به میدان فرهنگ و تحقیق می یابد و هم در جوانی و سالمندی با گرایش به سوی برخی از عناصر مادی و یا معنوی فرهنگ (مشاغل تولیدی و یا تعلقات هنری، علمی و فلسفی) شکل می گیرد و در هر دو زمان،فرهنگ پذیری افراد جامعه هم «آگاهانه» و هم «خود به خودی» است و در هر دو حالت نوعی مطالعه و پژوهش را زمینه سازی می کند که جنبه «خودشناسی» دارد و به صور مختلف از قدیم ترین ایام وجود داشته است.
معنی لغوی فرهنگ:
در لغت نامه دهخدا در شرح معنای واژه و مفاهیم فرهنگ آمده است:
ادب،تربیت، پرورش عقل و خرد، فضل و فضیلت، بزرگی،بزرگواری، دانش، وقار، شکوهمندی، حکمت، معرفت، فقه، علم شریعت، صنعت، هنر، هوش، فراست و بنابر عقیده بسیاری از استاتید علم و ادب «واژه فرهنگ» از دو بخش «فر» و «هنگ» تشکیل شده است.
«فر» به معنای: شأن، شوکت و شکوه، برآزندگی،زیبایی و پیرایش، نور و پرتو، تابش، آواز و آهنگ، عدالت و امامت، استقلال و سیاسیت و عقوبت، فوقانی، توانایی، سرافرازی و…
«هنگ» به معنای: سنگینی، تمکین، وقار، قصد و اراده و آهنگ جایی و سویی، زور،فراوان، زیرک،دریافت، فهم، قوم و قبیله، لشکر، سپاه و نگهداری است.
فرهنگ شناسی در فراگرد علوم:
شناخت فرهنگ و روشن کردن مفهوم واقعی آن در حد و رسم دقیق اجتماعی و علمی نه تنها کار آسانی نیست بلکه با توسعه علوم اجتماعی و انسانی و دخالت بیشتر ایدئولوژیهای گوناگون و داوریهای ذهنی، ارائه تعریف واحد و مورد قبول را تقریبا در حد محال قرار داده است.
از قدیم ترین ایام تاریخی، دانشمندان، محققان و سیاحان بدون در نظر داشتن تعریف مشخص از فرهنگ، پدیدارهای فرهنگی و مذهبی و مدنی اقوام و ملل مختلف جهان را مورد بررسی و بحث قرار داده و درباره عادات، آداب، فنون و رسومشان کتب و رسالات فراوانی تهییه کرده اند.
مطالعه امر فرهنگ که دارای ریشه های تاریخی است، به دنبال توسعه پژوهشهای اجتماعی و پیدایش جامعه شناسی و بویژه برخورد نظامهای علمی- سیاسی مغرب زمین با جوامع شرقی، رواج بیشتری پیدا کرد، و به مرز،تحقیق دربارهفرهنگ به «شناخت فرهنگها» انجامید. پس از جنگ جهانی دوم چندین مسئله دیگر اجتماعی چون «رشد و توسعه» و «ارتباطات جمعی» توجه پژوهشگران را به خود جلب کرد و روشن شد که این مسائل بسان امر فرهنگ در حین داشتن نوعی استقلال با رشته های دیگر علوم اجتماعی نیز در رابطه هستند.
در روزگار ما مطالعه و پژوهش علمی فرهنگ یک جامعه، در رابطه با دیگر رشته های علوم اجتماعی است که اهم آنها روانشناسی، انسان شناسی، باستانشناسی، زبان شناسی و تاریخ، بویژه بخشهای فرهنگی آنها می باشد. در واقع این علوم به مطالعه یک «امر اجتماعی انسانی» با روشهای گوناگون می پردازند؛ ملتهای صاحب فرهنگ و تمدن نیز درزمان ما در بی تفاوتی قرار ندارند، چه از یکسو با توسعه قدرتهای فرهنگی امپریالیسم «هویت» و «اصالت» آنان در معرض نابودی است و از سوی دیگر در برابر این امر عظیم جهانی، توجه به فرهنگ به گونه «خودشناسی» تجلی کرده و بسیاری از جوامع بویژه جهان سوم راهگشای نهضت استقلال و رهایی بخش ملی به شمار آمده است.
عناصر فرهنگ:
الف-اندیشه ها و هنرهایی که افراد جامعه تحت شرایطی خاص می آموزند، چون:فلسفه، علوم و دانستنیهای ویژه.
ب-حالات و رفتاری که افراد جامعه به طور خود به خود فرا می گیرند، چون: آداب، رسوم، عادات و سنن.
فرهنگ شناسان بیشتر به آن بخشی از فرهنگ توجه دارند که در جامعه دارای ساختی پر دوام و مستقر است و بدون آموزش ویژه به عنوان «میراث اجتماعی» به آن جامعه می رسد و در فراگرد تاریخی رشد و تغییر می یابد.
تعاریف عمومی از فرهنگ:
جدیدترین و اصیل ترین عنوان برای تمامی حرکتهای بنیادی و انقلابی عصر حاضر فرهنگ و معنویت می باشند با ژرف نگری فلسفی درمی یابیم که غرض از آفرینش و خلقت چیزی بجز معرفت و فرهنگ و معنویت نمی باشد.فرهنگ تجلی روح تاریخی و اجتماعی بشر توصیف شده است؛ روح بالنده ای که بر فرازو نشیبهای روزگار و تقابل مستمر جوامع انسانی تأثیر و تأثر می پذیرد و به انسان هویت می بخشد. فرهنگ دست اندرکارخلق انسان است، جوهر بشری او را عینیت می دهد و در مفهوم عام خود زندگی را برای او معنا و مفهوم می بخشد و معنای هستی و خلقت را می گشاید.
فرهنگ منشوری چند وجهی است که هر و جه آن نمودی از تاریخ، انسان و اجتماع را تصویر می کند. این بلور شفاف را از زوایای مختلف درک بشری به گونه های متفاوتی تعریف کرده اند. گاهی مراد از آن را آرمانها،ارزشها, ایده آلها و در مفهوم کلی گرایشها و بینشها یافته اند. وگاه رفتار،سنتها و آداب گوناگون زندگی فردی و اجتماعی را فرهنگ نامیده اند.
کلا فرهنگ را مجموعه ای از ارزشها و هنجارها،آن هم ارزشها و هنجارهایی که مشتمل باشد بر اعتقادات، رسوم، سنتها، رفتار، زبان، ادب، هنر، زیباشناسی،معماری، گفتار و رفتار گروهی گفته اند. بدین ترتیب فرهنگ حتی در شکل دستاوردهای مادی خودش یک پدیده معنوی است.
فرهنگ را میراث تاریخی یک ملت نیز تعریف کرده اند. از این دیدگاه تمدن و یا ادراکات و یا دستاوردهای مادی و معنوی یک ملت را در طول حیات خود، فرهنگ نام نهاده اند. در این عرصه،فرهنگ تجلی مشترکات ملی-مذهبی و عمومی ملت است و روابط فردی و گروهی را تعیین و تبیین می کند. در برداشتی خاص، فرهنگ را «سیره جامعه» نیز گفته اند، بدون آنکه نظام ارزش خاصی را برای آن حاکم گردانند. فرهنگ در این گونه برداشتها حامل پیامی برای آیدنده نیست و چراغی هدایت بخش بر سر راه آیندگان بر نمی افروزد و تنها باید به تکرار آنچه هست پرداخت. برداشت عامتر و گسترده تری که اغلب دیدگها را به یکدیگر نزدیکتر می سازد، فرهنگ را مجموعه امور مربوط به تمدن خاص یک گروه بشری تعریف می کند. دایره المعارف «لاروس»، فرهنگ را به مجموعه ای اطلاق می کند که شامل معارف، اعتقادات، هنر، قوانین، آداب و رسوم و هر نوع مقررات و عادات دیگری است که انسان به عنوان عضوی از جامعه آن را کسب کرده است. در این قیاس و بر این مبنا گروه انسانی یافت نمی شود که دارای یک نظام تولید و توزیع اقتصادی نباشد و یا نظامی مبنی بر نوعی از روابط خویشاوندی، نهاد خانوادگی، سازمان سیاسی و مذهبی مقررات و قواعد زندگی روزانه و یا یک نظام اخلاقی و قضایی، زبان و اسطوره های فلسفی و هنری نداشته باشد. بدین ترتیب فرهنگ به مجموعهآداب، سنتها و رسوم و در واقع هنجارها و باورداشتهایی گویند که در واقع بخش مهم یک تمدن است.
با توجه به نقش فرهنگ در سرنوشت یک ملت، می توانیم بگوییم که فرهنگ سبب و حدت عاطفی و طراوت روحی یک ملت و نوعی از مقاومت ایجاد احساس بزرگی، احساس اتکا به خود، احساس داشتن یک هویت مشترک و به قولی پذیرفتن و تمایزی بین ما و ایشان می شود. نهایتا فرهنگ سبب سرافرازی و شکوه و افتخار هر قوم، تبار و هر ملتی است.
اگر چه در تعریف و توصیف فرهنگ، فصل مشترک جامعی میان اندیشمندان یافت نمی شود، اما در یک مسئله تردیدی وجود ندارد که فرهنگ هویت دهنده است و شخصیت انسان را شکل می دهد. انسان بی فرهنگ، اصولا بی هویت است و فلسفه بودن در ذهن او معمای بی پاسخ است که نه گذشته را می نمایاند نه حال را توصیف می کند و نه در تاریکیهای آینده شمعی روشن می سازد. تلاش هر فرد برای آگاهی از فرهنگ جامعه خود و کنجکاوی ناشی در مورد جایگاه تاریخی، اعتقادات، آداب، رسوم، هنر و روابط خانوادگی و اجتماعی و هر آنچه درگستره فرهنگ جا دارد،در حقیقت تلاش برای پاسخ دادن به سئولاتی است که در مجموع هویت و شخصیت او را شکل می دهد و ثقل معنوی او را در هستی تعیین می سازد. ذات انسان و جوهره انسانی، در ظهور اجتماعی خویش در فرهنگ نمود می یابد، این ظهور و تجلی اجتناب ناپذیر است، از همین رو عناصر و اجزای هر فرهنگ در برخورد غریزی،آگاهانه و یا حتی منفعلانه انسان در او تأثیر می گذارند و در طول زمان با استمرار و تکرار تعمیق می یابد و خویشتن او را رنگ هستی می زنند و وجودش را معنا می بخشند؛ به تعبیری ظریف، فرهنگ در زندگی انسان اهمیتی معادل بودن و چگونه زیستن را دارد. فرهنگ از مرگ و زندگی قوی تراست،فرهنگ بر مرگ چیره می شود و به آدمی زندگی جاودانه می بخشد.
گفتنی است که از فرهنگ در کتابها و دیوان شاعران معناهای دیگری از قبیل دانش و منطق نیز تعبیر شده است که منظور ما را بخصوص در این بخش برآورده نمی کند.
تهاجم فرهنگی(۴):
تهاجم فرهنگی حرکتی است مرموزانه، حساب شده، با برنامه ریزی دقیق که با استفاده از شیوه ها و ابزار و امکانات متعدد و متنوع برای سست کردن باورها، دگرگونی ارزشها، انحراف اندیشه ها،تغییر و تبدیل آداب و سنن و نابودی اصول اخلاقی حاکم بر یک جامعه انجام می گیرد.
رهبر انقلاب اسلامی حضرت آیت الله خامنه ای در این باره می فرمایند:
«تهاجم فرهنگی به این معنی است که یک مجموعهسیاسی یا اقتصادی برای اجرای مقاصدخاص خود و اسیر کردن یک ملت به بنیانهای فرهنگی آن ملت هجوم می برند. آنها هم چیزهای تازه ای را وارد این کشور و ملت می کنند، اما به زور و به مقصد جایگزینی آنها با فرهنگ و باورهای ملی آن ملت که نام این تهاجم فرهنگی است.»
به عبارت دیگر، تهاجم فرهنگی عبارت است از پوچ و پوک و تهی کردن تفکر وذهنیت و فرهنگ و تمدن ملّی و اصیل یک جامعه و تضعیف شخصیت انسانی افراد آن با تحمیل ترس و هراس دائم و القای اصول فکر و تحمیل فرهنگ کشور مهاجم به جای آن و این جز با از دست دادن «خویشتن» و از دست دادن پایه های فکری و اخلاقی اصیل و ملی صورت نمی گیرد.
تفاوت تبادل فرهنگی و تهاجم فرهنگی:
رهبر معظم انقلاب اسلامی می فرمایند:
اولا این نکته را عرض می کنم که تهاجم فرهنگی با تبادل فرهنگی متفاوت است تبادل فرهنگی لازم است و هیچ ملتی از اینکه معارفی را در تمام زمینه ها از جمله فرهنگ و مسائلی که عنوان فرهنگ به آن اطلاق می شود از ملتهای دیگر بیاموزد،بی نیاز نیست، در همیشه تاریخ هم همین طور بوده و ملتها در رفت و آمدهایشان با یکدیگر، آداب زندگی، خلقیات، علم، نحوه لباس پوشیدن، آداب معاشرت، زبان، معارف و دین را از هم فرا گرفته اند. این مهمترین مبادله ملتها با هم بود که از تبادل اقتصادی و کالا هم مهمتر بوده است. بسیار اتفاق افتاد که این تبادل فرهنگی به تغییر مذهب یک کشور انجامیده است.
در تبادل فرهنگی هدف بارور کردن و کامل کردن فرهنگی ملی است،ولی در تهاجم فرهنگی هدف ریشه کن کردن و از بین بردن فرهنگی ملی است. در تبادل فرهنگی ملت گیرنده فرهنگ، چیزهای مطبوع،دلنشین، خوب و مورد علاقه را می گیرد. در تهاجم فرهنگی چیزهایی را که به ملت مورد تهاجم می دهند خوب نیست و بد است. مثلا وقتی اروپاییها تهاجم فرهنگی را به کشور ما شروع کردند، روحیه وقت شناسی، شجاعت، خطر کردن در مسائل و تجسس و کنجکاوی علمی را برای ما نیاوردند… آنها فقط بی بندوباری جنسی را وارد کشور کردند. ملت ما در طول هزاران سال دوران اسلامی، دارای مبا لات جنسی یعنی رعایتهای مربوط به زن و مرد بود… اروپائیها که همیشه و در تمام مدت شب و روز میخانه ها و میگسارهایشان برقرار بود می خواستند این عادت شوم و فاسد را وارد جامعه ما بکنند.
در تهاجم فرهنگی دشمن نقطه ای از فرهنگ خود را به این ملت می دهد و وارد این کشور می کند که خود می خواهد و معلوم است که دشنمن چه چیز را می خواهد. اگر در بحث تبادل فرهنگی ملت فراگیرنده را به آدمی تشییه کردیم که می رود در کوچه و بازار تا غذا و داروی مناسب را تهییه و آن را مصرف کند، در تهاجم فرهنگی باید ملت مورد تهاجم را به بیماری تشبیه کنیم که به زمین افتاده و نمی تواند حرکتی انجام دهد و دشمن می آید آمپولی را به او تزریق می کند. معلوم است آمپولی را که دشمن به او تزریق می کند چیست.
تبادل فرهنگی از طرف ماست، ولی تهاجم فرهنگی از طرف دشمن انجام می شود تا فرهنگ خودی را ریشه کن کند.
«تبادل فرهنگی در هنگام قوت و توانایی یک ملت است ولی تهاجم فرهنگی در روزگار ضعف یک ملت است.
پی نوشت:
۱-تهاجم فرهنگی، ستار هدایتخواه، اداره کل آموزش و پرورش خراسان، صفحه ۶
۲-همان مدرک
۳-تهاجم فرهنگی، ستار هدایتخواه، اداره کل آموزش و پرورش استان خراسان، صفحه ۹
۴-مدرک قبلی صفحه ۱۱، نقل از سخنرانی مورخه ۳۱/۵/۷۱ مقام معظم رهبری
منبع: پایگاه رشد
N1715/U0/S6,/C9/T3